🔷دلنوشته🔷
**بعد از کنکور... یه امید کوچیک، یه راه دور**
کنکور... یه کلمهی کوتاه، ولی پر از استرس و اضطراب. امسال هم تموم شد. من خیلی تلاش کردم، ساعتها درس خوندم، از خیلی چیزا گذشتم تا بتونم به اون چیزی که میخوام برسم. ولی وقتی نتیجهها اومد، یه کم شوکه شدم. اون چیزی نبود که انتظار داشتم. انگار یه سد بزرگ جلوم سبز شده بود.
من از بچگی عاشق پزشکی بودم. همیشه دلم میخواست یه روز روپوش سفید بپوشم و به آدمها کمک کنم. این آرزو تو تمام لحظههای زندگیم بود. تو روزایی که درس میخوندم، تو شبایی که بیدار میموندم، همیشه تصویر خودم رو تو لباس پزشکی میدیدم. ولی الان که نتیجهی کنکورم رو دیدم، حس میکنم یه فاصلهی خیلی زیاد بین من و این آرزو هست.
یه لحظه حس کردم همهی تلاشم بیفایده بوده. انگار تمام اون ساعتها، روزها، ماهها، همهش الکی بوده. یه حس ناامیدی اومد سراغم که خیلی سنگین بود. نمیدونستم باید چیکار کنم. نمیدونستم چجوری دوباره بلند شم و ادامه بدم.
ولی یه چیزی ته دلم هنوز روشن بود. یه امید کوچیک. یه چیزی که بهم میگفت هنوز تموم نشده. شنیدم یه بنیاد علمی هست به اسم شفیعی که به دانشآموزا کمک میکنه انتخاب رشته کنن. میگن استاد شفیعی، که مسئول این بنیاد هست، خیلی خوب میتونه تشخیص بده کدوم رشته برای کدوم دانشآموز مناسبه. حتی اگه ترازت خیلی بالا نباشه، باز هم سعی میکنه یه راهی پیدا کنه که بتونی به آرزوهات برسی.
من خیلی دلم میخواد استاد شفیعی منو راهنمایی کنه. میدونم شاید نتونم پزشکی قبول بشم، ولی امیدوارم بتونم یه رشتهی دیگهای رو انتخاب کنم که به علاقههام نزدیک باشه. یه رشتهای که بتونم توش مفید باشم و به بقیه کمک کنم. شاید بتونم تو یه زمینهی دیگهای فعالیت کنم که بتونم به جامعه خدمت کنم. شاید بتونم تو یه رشتهی مرتبط با بهداشت و درمان، به آدمها کمک کنم تا سالمتر زندگی کنن.
من مطمئنم که استاد شفیعی میتونه استعدادهای منو ببینه و یه مسیری رو نشونم بده که بتونم توش پیشرفت کنم. من حاضرم هر تلاشی بکنم تا به هدفم برسم، فقط کافیه یه نفر باورم کنه و راه درست رو نشونم بده. من حاضرم یه رشتهی جدید رو یاد بگیرم، یه مهارت جدید رو کسب کنم، فقط کافیه یه فرصت داشته باشم.
من همیشه به این فکر میکنم که آیندهی من چجوری خواهد بود. دوست دارم یه زندگی داشته باشم که توش احساس رضایت داشته باشم و بدونم که دارم یه کار درست انجام میدم. دوست دارم یه شغلی داشته باشم که توش به بقیه کمک کنم و تاثیر مثبتی تو زندگیشون بذارم. این آرزوی منه، و من نمیخوام ازش دست بکشم.
شاید کنکور اون چیزی نبود که من میخواستم، ولی این پایان راه نیست. من هنوز امید دارم که با کمک استاد شفیعی، یه آیندهی خوب برای خودم بسازم. یه آیندهای که توش احساس رضایت داشته باشم و بدونم که دارم یه کار درست انجام میدم. این امید کوچیک، همهی چیزیه که الان دارم، و من نمیخوام از دستش بدم. من میخوام با تمام وجودم برای رسیدن به این آینده تلاش کنم و به همه نشون بدم که هیچ وقت نباید از رویاهات دست بکشی. حتی اگه راه رسیدن بهشون سخت و طولانی باشه. من میخوام به خودم ثابت کنم که میتونم.